![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
بـاید که تو را حـضرت مـنّـان بنـویـسد در حـد قـلـم نـیست که قـرآن بـنـویـسـد هر دست گدایی که به سوی تو دراز است مفهوم قـنوتیست که در بین نماز است سـمـت حـرم تـوسـت دلـم بــاز روانــه »ای تیـر غـمت را دل عـشاق نشـانه» ایــوان دلــم خـاک، طـلایـی بـده مــولا قـدری به من خـسـته بـهـایی بـده مـولا آن چیست که در حج و طواف است؟ نشانهست »مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه»ست بر اسب سـوار است قـیـامت شده بر پا دشمن به فرار است از این حالت مولا شمـشـیر کـشیـدهست که لشگـر بگشاید بـایـد بـرود یـکتـنـه خـیـبـر بـگـشـایـد یا قـادر و یا قـاهـر و یا فـاتـح و یا هـو این جرأت و این هیبت و این قدرت بازو مخصوص علی هست علی شیر خداوند آن یکّـه جـوانـمرد به تـعـبـیـر خـداونـد از تـرس ز دستان عـدویش سپـر افـتاد »با خشم علی هرکه در افتاد ور افتاد« احـمـد زنـد آیا نـفـسـی غـیـر عـلـی؟ نه بالا بـرود دسـت کـسی غـیر عـلی؟ نـه »من کنتُ» که بر حیدر کرار رسیدهست حقّ است و سرانجام به حقدار رسیدهست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
هـرچـند در پـایـان حـج آخـریـن اسـت «من کنتُ مولا...» ابتدای قصه این است دستی به دستی حلقه شد تا آسمان رفت دستی که در اوج سخاوت بینگین است دستی به دستی حلقه شد، دستی که در جنگ خیبرترین درها به پایش بر زمین است دسـتی که نـخـلـسـتـانِ تا امـروز بـاقـی از پیـنههای بیشمارش شرمگـین است تصویر بـالا رفـتن دست دو خـورشـید عکـس زلال برکۀ این سـرزمـین است »الیوم اکـملتُ لکم...» حتی خدا گفت: »روزی که دین تکمیل خواهد شد همین است« آیـنـده روشـن شـد، هــمـه دیــدنـد، امـا امروز را تاریکیِ شب در کـمین است با دست بـیعـت آمـدنـد و مـانـد پـنـهـان بغضی که با تبریک گفتنها عجین است نـه! واقـعـیت را نـمیبـیـنـنـد، هـرچـنـد چشمانشان محو «امیرالمؤمنین» است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() عید سعید غدیر خم
ای خوشمسیر برکه! قـرار مسافـران! آغـوش بـاز کن که رسیدهست کاروان پیـغـام بـازگـشت بـده هـر که رفـته را لخـتی درنگ کـن که بـیـایـند مـانـدگان لختی درنگ کن که جهان ایستاده است بنشین نگاه کن که به رقص آمده زمان وقـتش شدهست برکۀ کم آبِ دوردست! کمکم رسـد تـلاطـم موجـت به بیکـران تصویر دست کیست در آئینهات؟ ببین! این دستها رسانده زمین را به آسمان دیگر هراس خشک شدن در دلت مباد دستی به بیعت آور و دریا شو و بمان!
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ای نـام تو از صبح ازل زمـزمۀ رود ای زمزم جاری شده در مصحف داود آن روز که در سجـده فـتادنـد مـلائک جز نام تو، جز نام تو، «الله» چه فرمود؟ افشای تو، ای راز الهی، به غدیر است آغــاز درخـشـیـدن تـو روز ازل بـود محـبـوب اناجـیـلی و سرلوحۀ تورات قرآنِ بهحرفآمده! ای قاصد و مقصود جز بر اثر عشق تو حق را نتوان دید بیمهـر تو ابـواب تمـاشا شده مسـدود بیمـرز چـنانی که در اوهـام نگـنجی کی طاقـت دیـدار تو دارد منِ محـدود ای عـطر تو پـیچـیده در ابـیات خرابم »از آتش عشق تو دلم سوخته چون عود« توصیف تو آنسان که تویی راه ندارد از مـن بـپـذیـر آتـش آمــیـخـتـه با دود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد »و اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی» یعنی که ای باران! غرض از خلقت دنیای تشنه با تو حاصل شد کنار برکهای جاری شد احکام وفاداری وضو با هر سرابی غیر از این سرچشمه، باطل شد شکافندهتر از فجری که سر زد بین روز و شب میان حق و باطل، ذوالفقارت حدّ فاصل شد تو هارون و نبی موسی، تو جان او و او مولا کدامین سامری بین تو و جان تو حائل شد؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
عــشـق در جـانـم شـرار انـداخـتـه شــوق، ذوقـم را به كـار انـداخـتـه مـیزنـم پَـر در هـواى اهـل بـيـت مـیســرايـم در ثـنــاى اهـل بـيـت طـبع من امـشب گـلافـشـانى كـنـد از دلــم رفــع پــريــشــانــى كــنـد نه فقط من، عالمى در شادى است گـاه مــيــلاد «امــام هــادى» اسـت نُه فـلـك در نـور سـامـرا گـم است جـلــوۀ ابـن الــرضــاى دوم اسـت مـشـرق چـشـمـش طـلـوع آفــتـاب ســيــنــۀ او دفـــتــر امُّ الــكــتــاب دامـن شــرم و حـيــا گــهــوارهاش بوسه گـيرد حُـسن از رخـسارهاش بس كه دارد حُـسـن روى او نـمك بسـته بر بازوش حـرز جـان، ملك آسـتـين افـشـانـده بر هـسـتى جـواد ذكـر لب پيـوسـته دارد «ان يكاد» كيست او؟ كاينسان زمين مشتاق اوست هـفـت دريـا تـشـنـه انـفـاق اوسـت اين پـسـر وارث به کـلّ انـبـيـاست امــتــداد خـط ســرخ كــربـلاسـت اين پسر گمگشتگان را هادى است ايـن پــســر آئــيــنـــۀ آزادى اسـت اين پسر شور و شعور حيدرى است بر سرش زيبنده تاج سرورى است مكـتب او رهگـشاى جـامـعه است معنى و روح «دعاى جامعه« است شـیـر، صـیـد یـک نـگـاه سـادهاش «طـرفـة الـعـيـنی« شـود دلـدادهاش خاک راهـش تـوتـیای چـشم حـور قطره قطره اشک او «شُرباً طهور« همچـنان که نقـش نـام او عـلیست سیرت و صورت، مرام او علیست غــرق شــادی در شـب مـیــلاد او عـهـد الـفـت بـسـتـه دل بـا یــاد او
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
سـلام بـر قـدمـت؛ یا مـجـیـر یا هادی فـدای قـامـتـت ای بینـظـیـر یا هـادی زدی قدم چه مطهر درونِ خانۀ وحی که آمـدی تـو مـیـان حـریـر یـا هـادی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
بـاز دلـم در هـوای حـضـرت هـادی پَـر زده تا سـامـرای حـضرت هادی میكِـشـدم سـمـت بــارگـاه رفـیـعـش جَـذْبـۀ گـنـبـدْ طـلای حضرت هادی پَـر زدهام تـا كـه آشـیــانــه بـگـیــرم گوشۀ صحن و سرای حضرت هادی بـارِ سـفـر بـسـته از دلـم، غـمِ عـالَـم در دلِ بـیتُ الـولای حـضرت هـادی جامعه را خط به خط، به چشم كشیدم با نَـفَـسِ دلـگُـشـای حـضـرت هـادی بـلـكـه هـدایـت شَـوَم، مُـدام مـیاُفـتـم مُـلتـمـسـانـه به پـای حـضرت هادی چایی شیرینِ مُوكـبِ دَمِ صحن است داروی دارُ الـشّـفای حـضرت هادی زادۀ إبنُ الرّضاست، حضرت حق هم هست رضا، با رضای حضرت هادی نیـمۀ مـاه است و بین ماه هـویداست عـكـسِ رُخِ دلـرُبای حـضرت هادی بُـرده دل از حـضرت جـوادُ الائـمّـه چهرۀ چون مرتضای حضرت هادی ای به فـدای لبـش كه غـنچـۀ بـوسـه كاشـته بر گـونـههای حضرت هادی "فـاطـمه" آورده گُـل برای "سـمانه" در عوضِ رو نـمای حضرت هادی گرچه زمینش كشیده است در آغوش مسندِ عرش است جای حضرت هادی كوری چشمان شورِ خصم، بلند است قـامـتِ سـبـزِ لـوای حـضرت هـادی كاش كه "سائل"شبی كنار ضریحش شعـر بخـواند بـرای حـضرت هادی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
امشب وزیده است به یثرب نسیم عشق پیچـیده در فـضای مدیـنه شـمـیم عشق در آن بهـشت حُسن، صفا موج میزند مـاهـی دمـیـده اسـت بـه انـوار ایـزدی مهـری رسـیده است در آفـاق سرمدی نورخدا ز عرش به سوی زمین رسید؟ یا جلـوهای ز نـور رسول امین رسید؟ او در حریم قـرب خـداوند محرم است معراج او همشه به عرش معظم است آئـیـنـۀ صـفـات مـبـیـن اسـت این امـام گـنـجـیـنۀ معـارف دیـن است این امـام دین جاودان ز کوشش و سعی تمام اوست جود وکرم سجیّت و احسان مرام اوست از او سخن به طـبع من الهـام میشود یـادش کـه مـیرسـد دلـم آرام میشـود بخـشـیـدهانـد بر من مـسکـین ولایـتـش دارم به دست گـوهر مهـر و محـبتـش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
ای عاشـقـان دوبـاره زمان صفا رسید نـوری دگـر ز مـنـبع نـور خـدا رسـید آمـد یـگــانـهای کـه ز یــمـن ولادتـش پیـوسته بهـر ما ز خـداوند عـطا رسید حور و مـلک غریق تعجب زروی او عالم گـرفته عـطـر ملـیـحی ز بوی او جـانـم فــدای او کـه دلــم را جـلا دهـد دردی اگـر رسـد به نـگـاهی دوا دهـد قـاصر بـود زبـان ز ثـنـای نـگـار من یـکـتـا بـود جــمـال دل آرای یـار مـن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت امام هادی علیهالسلام
تا ده شـمردیم و خـدا آورد نور دیگری مستیم هر بار از خمی، این بار جور دیگری این نور هربار آمده یک سال برْکت کِشتهایم این روزها از کوی ما دارد عبور دیگری یک عمر پای سفرۀ این خاندان بودیم و شکر نام عـلی بار دگـر آورده شـور دیگری دنیا اگر با سامری بستهست عهد دوستی غم نیست، ما و سامرا و کوه طور دیگری اسم امیرالمـومنین، رسـم امیرالمـومنین گویا نجف در سامرا دارد ظهور دیگری الله اکـبـر بـر لـبـم امـا خــدا را دیــدهام در واژههای جامعه با هر مرور دیگری بین لغتها گشتهام هادی شبیه مهدی است یعنی هنوز آن دورها پیداست نور دیگری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با حضرت امام هادی علیهالسلام
حرمت شوکت محض است ولی زیبا هم متـوسـل به شکـوه حـرمت طـوبـا هم غرق در جامعه و مست غدیریه شدیم من و صحن حرم و کوه و خُم و دریا هم از هلال رجب و نیمۀ ذیالحجه گذشت آنچه در قدر سرودیم در عاشـورا هم چه نیازی به طبیب است اگر نزد توأیم که شـفـا میدهـی آری متـوکل را هم تو علی هستی و در کنج قفس هم بروی نزد تو ناله کـند شـیر که من روبـاهم دل بگو آینه و شیشه اگر مال تو نیست بشِکـن آیـنـه و شـیـشه و دل را با هم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
گـشـت تا قـافـلـهات بـین بیـابـان پـیـدا در گذر شد بدنم زخمی و عریان پیدا آب هم بود ولی تشنه بمیرم عشق است شاهدم هست ازین کـاسه و دندان پیدا گیسویم خاکی خاکیست خبر داری که گیسویت هست دراین موی پریشان پیدا تن من ماند زمین ماند زمین ماند زمین بهـر دفـنـم نـشده چـند مـسـلـمان پـیـدا بخدا جـای زن و بچه تو اصلا نیست کـربلا هر طـرفـش بوده مغـیلان پیدا به دلم هیچ! به دستان خودت رحمی کن خاتـمی مـانـده به دسـتان سلیـمان پیدا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
مسـلم که از حـسیـن سـلام مـکـرّرش باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش فرموده مدح و منقـبتـش را به افـتخار ثاراللّهی که بوده نـبی مـدح گـسـترش ایثار و عزم و غیرت و آزادی و شرف تـعـظـیـم میکـنـنـد هـمه در بـرابـرش حیـرت برند اهل فـضیلت به رتـبهاش زانـو زنند اهل کـرامت به محـضرش مبهـوت گـشـته آدمـیان و فـرشـتـگـان از عـزّتی که کرده عـطا حیّ داورش تعـریف کرد و داد خـبر از شهـادتـش بــا دیــدن عـقـیـل هـمـانـا پـیـمـبــرش این است آن شهید که در یاری حسین تا روز حشر مسجد کوفهست سنگرش لبّیک او حسین و طوافش به موج خون تکـبـیرها بـلـند ز هر زخـم پـیـکـرش پیـوسته بوی عـطر گـل نـیـنـوا گرفت زآن دستههای نی که عدو ریخت بر سرش سر داد و سر نکرد به جز بر حسین خم ای جان فدای پیکر در خون شناورش این است آن قـتـیل که بر زندگان دهد روح حـیــات از نـفـس روحپــرورش بـالای دار رفـت و هـمه سـربـهدارها گـلبـوسه میزنـنـد به قـبـر مطهّـرش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() رباعی های شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
پیـغـمـبر درد بـود و هـمدرد نداشت از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت ******** محمد علی جوشقانی ******** من در بـر کــشـتـی نـجــات آمـدهام در ســاحـل چـشـمـۀ حـیـات آمـدهام تا زودتـر از زود گـنـاهـم بـخـشـنـد قـبـل از عـرفـه در عـرفـات آمـدهام ******** سید رضا مویّد ******** آهنگ سـفـر کرد به فـرمان حـسین در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین ******** غلامرضا شکوهی ******** در شـهـر نمانـده اهل دردی جز تو در جادۀ عـشق، رهـنـوردی جز تو ******** سید مهدی حسینی ******** در شهـر دلی، به شوق پـرواز نبود بـا حــنـجــرهٔ بــاغ، هــمآواز نــبـود ******** میثم مومنی نژاد ******** تنهـا نه کـسـی تو را هـمـاورد نبود یک مردِ نـبـرد، یـار و همدرد نبود ******** احد ده بزرگی ********
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیهالسلام
طلـوع کرده شفـق در نگـاه شعـلهورت اسیر چـشم تو باران، نسـیم در به درت تو از کدام لبِ تـشنه قـصه میخـوانی؟ که رودهای جهـان گـشـتهاند همسفـرت چه بر تو رفت در آن لحظهای که فهمیدی از آب و رنگ خیانت پُر است دور و برت چه داغها که دلت را پُر از شرر کردند چه زخمهای عمیقی که مانده بر جگرت نه آسـمان که شـبی بیسـتاره و تاریک که تکه ابـر سـیـاهیست در نگـاه ترت تو را چنان که تویی هیچکس نخواهد بود اگر جـدا شـود از تن هـزار بـار سـرت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر یـادم میآید تا کجـاهـا کـیـسهای نان را میبرد آن شبها علی بر شانه در این شهر وقتی تمام مردمانش جاهلاند ای عشق! پیدا نخواهی کرد یک دیوانه در این شهر آواره، گشتم کوچهها را یک یک اما نیست جز طوعه هرگز قامتی مردانه در این شهر هرکس که روزی نامهٔ یاری برایت داد شد نیـزهدار لشکر بیگـانه در این شهر دورت بـگـردم! بـادهـای شــام آوردنـد انگار با خود قحطی پروانه در این شهر این نامه از مسلم به دستت میرسد اما کشتند او را ناجوانمردانه در این شهر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
بار بربـنـدیـد آهـنگ سـفـر دارد حسین نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین خنجر نامردمی خوردن ز اهل کوفه را خوب میداند که میراث از پدر دارد حسین اهلبیتش را ببین همراه خود آورده است چونکه از پایان کار خود خبر دارد حسین تا بگوید شرط دینداری فقط آزادگیست روی دستش غنچهای بیبال و پر دارد حسین بانگ بر زد پیکری بیدست «اَدرک یا اَخا« ناگهان دیدند دستی بر کمر دارد حسین کوه صبر است او که هم داغ برادر دیده است هم تک و تنهاست، هم داغ پسر دارد حسین بر فراز نی نگاهش را به صحرا دوختهست آه اگر از اهلبیتش چشم بردارد حسین کاروانی نیزه و شمشیر و خنجر پیش رو کاروانی اشک و ماتم پشت سر دارد حسین تا که حـج ناتـمام خـویش را کـامل کند ترک سر کردهست، احرامی دگر دارد حسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای تا که از مشرق دمیدی، سرخرو چون آفتاب روشنایی از کران تا بیکران آوردهای تا چو نیلوفر زدی در برکۀ خون، دست و پا پای از رفعت به اوج کهکشان آوردهای آب دادی تا گُلِ توحید را از جوی خون در کویرستان بهاری بیخزان آوردهای نام تو شد شهره در آفاق چون آیات نور تا به روی نیزه قرآن بر زبان آوردهای از منا برتـافـتی رو، آمـدی در کـربـلا فدیه با خود کاروان در کاروان آوردهای برد ابراهیم اگر از بهر قربان یک ذبیح تو به مذبح، کودک و پیر و جوان آوردهای در زمان قحطسال عشق و ایثار و خلوص تو حدیث عاشـقی را در میان آوردهای خون پاکت شعله زد بر خرمن بیداد و کفر بهر اهـریمن شهـابی بیامـان آوردهای تـربت پـاک تو بادا غـرقـۀ عطر درود چون گـل آزادگی را ارمـغان آوردهای
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
بار بر بستهای ای دل، به سلامت سفرت میبـری قـافـلۀ اشک مـرا پـشت سرت راه میافتی و باقیست به خاک عرفات حرفهایی که روان بود از آن چشم ترت به کجا میبـرد این راه بـلاخـیز تو را! کـودکـاناند و زنـاناند چرا همسـفرت؟ ز امر حق قصد سفر داری و زین غم دلها میشـود از سـر دلـباخـتـگی دربهدرت خـبر قـاصد تو میرسـد از طـوفـانهـا این خبر چیست؟ که داغیست گران بر جگرت میرسی کمکم و پیداست به پهـنای افق خـیمۀ در دل صحـرای بلا شـعـلهورت میهمان هستی و با نیـزه و شمشیر چرا میزبان تو گرفتهست چنین دور و برت؟ روزهـا میگـذرد میرسـد از راه آخـر آن غروبی که سر نیزه روان است سرت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی احرام حـج بستی و عـزم کـربلا کردی تو در تـمام راه، دور عـشق چـرخـیدی حاشا اگر یک لحظه حَجّت را رها کردی هـفتاد دفعه دور معـشوق خودت گشتی آخر به روی نیـزه حَجَّـت را ادا کردی شیطان به رویت سنگ زد، از کوفه پرسیدم: کافر چرا اعمال حج را جا به جا کردی تا پای جان ماندن همان عهد قشنگی بود عهدی که کوفی بست اما تو وفا کردی خـون خـدا بودن قـیـامت میکـند در تو حق داشتی تا محشرت را خود به پا کردی تو خوب میدانستی آنجا یار و یاور نیست حس میکنم از کربلا ما را صدا کردی اینکه تو ابن بـوتـرابـی اتـفـاقـی نـیست تو خاک را با خون پاکت کـیمیا کردی حالا دلم با هر تپش صحن و سرای توست یک کعبهٔ ششگوشه در قـلبم بنا کردی
: امتیاز
|